سوغاتی مامان جون مهناز
چه لباسهای نازی خوش بحالت مرسانا جونم ...
نویسنده :
(مامان مهدیه)
1:55
سوغاتی و هدیه
مامان جون مهناز زحمت کشیدن و برای شما سوغاتی خریدن.تازه برای ماهگرد شما هم کادو دادن.دستشون درد نکنه. ...
نویسنده :
(مامان مهدیه)
1:53
بازگشت مامان جون مهناز
مامان جون مهناز که با دایی مجید رفته بودن به دختر خاله و نوزادش(محمدعلی)سر بزنن بعد از یه هفته برگشتند.و ساعت 7 صبح رسیدند خونه ی ما.تو که سر از پا نمیشناختی دیگه.همش در حال بازی با مامان جون بودی. ...
نویسنده :
(مامان مهدیه)
1:46
ادامه سفر دماوند
چند روز هم رفتیم خونه مامان جون فاطمه و باباجون عباس(مامان و بابای همسرم) .عمه معصومه و پارسا هم اونجا بودن و کلی با آقا پارسا بازی کردی. ...
نویسنده :
(مامان مهدیه)
1:41
سفر به دماوند
مامان جون مهناز و دایی مجید برای چند روزی به شهرستان رفتند و ما هم رفتیم پیش باباجون محمد تا احساس تنهایی نکنه ...
نویسنده :
(مامان مهدیه)
1:35
مهمونی آقاجون
بعد از تموم شدن ماهگرد خانومی،باباجون عباس همه رو به شام دعوت کردن.و جای همگی خالی شام رفتیم عطاویچ ...
نویسنده :
(مامان مهدیه)
1:26