دلبرانه من و دخملي
دختر نازنینم چند شبه که اون دستای کوچیکتو حلقه می کنی دور گردنم و یا محکم لباس منو می گیری و آروم به خواب میری.دختر کوچولوی من این قشنگترین حسیه که یه مادر می تونه احساس کنه.خیلی دوستت دارم شکوفه ی گیلاسم.در طول شب وقتی بیدار میشی دست های کوچیکتو رو هوا تکون میدی تا منو پیدا کنی حتی چشمای نازتم باز نمیکنی دخملکم.بعد من صورتمو میارم نزدیکت و تو خیالت راحت میشه و لالا می کنی
ینجا تازه از خواب بیدار شدی و بغض کردی.آخه من پیشت نبودم.از دست تو دخملی ما یه شام و ناهار درست حسابی نمیتونیم نه درست کنیم و نه بخوریم.
اما اشکالی نداره همش شیرینه.
همه اتفاقات زندگیمون با اومدنت شیرین شده عشقم.
جدیدا خیلی بغلی شدی.تا میذارنت زمین گریه می کنی با جیغهای بنفش.
راستی شعر توپ سفیدم قشنگی و نازی رو خیلی دوست دار.وقتی با آهنگ برات می خونم پلک نمی زنی و آخرشم بلند بلند می خندی.
عاشقتم نفسم.